جوک خفن

ساخت وبلاگ

 1. یه غضنفر میره تهران میبینه همه استین کوتاه پشیدن میگه پس اینا چجوری دماغشونو پاک می کننمتفکر

2. غضنفر میخواد به دختره تیکه بندازه میگه در قلب منی هرگز

3. غضنفر میره پارتی فرداش دوستش میگه دیشب خوش گذشت؟ میگه اره خیلی باحال بود من را هم خیلی تحویل گرفتن اسم یه گل هم روم گذاشته بودن هی می گفتن اسگل باید برقصه اسگل باید برقصه

4. غضنفر و دوستش به تاکسی میگن: آقا 3 نفر تا تجریش چقدر می گیری؟ راننده میگه: شما که 2 نفر هستید! غضنفر میگه: مگه خودت نمی خوای بیای؟

5. قاضی: «چرا دستت را در جیب این آقا کردی؟» متهم: «جناب قاضی! خیال کردم جیب خودم است.» قاضی: «پس چرا پول‌هایش را برداشتی؟» متهم: «یعنی می‌فرمایید اختیار جیب خودم را هم ندارم!»

6. یه دفعه یه آبادانیه تو بیابون گم میشه ، و داشته از تشنگی میمرده .... خلاصه هی میگفته آب آب آآآآآ آب .... یه دفعه میرسه به یه چشمه دستاشو میزنه تو آب میکشه به موهاش میگه آخیــــــــــش ، وُلک راحت شدم تیپ موهام خراب شده بود داشتم میمردما!

7. سه تا آبادانی داشتن برای هم خالی می‌بستند. اولی می‌گه: من مثل حضرت علی هستم. با یه دست در خیبرو از جا می‌کنم. دومی می‌گه: این که چیزی نیست. من مثل حضرت عباسم. با یه ضربه شمشیر 100 نفر رو می‌کشم. سومی چیزی نمی‌گه و زل می زنه به دریا و ساکت می‌شینه. دوستاش میگن: کا... چرا چیزی نمی‌گی؟ میگه: تا حالا دیدی خدا حرف بزنه؟خیال باطل

 8. یه روز یه مرده پشت موتور گازی نشسته بوده و هی از یه بنز جلو می‌زده... راننده بنز عصبانی می‌شه و میزنه کنار و به موتوری می‌گه: آقا تو چطور از من جلو میزدی؟ مرده میگه: ببخشید... کش شلوارم به آینه بغل شما گیر کرده بود!

9. غضنفر زنگ می زنه رادیو می گه الو آقا اونجا رادیو است؟ مجری می گه بله بفرمایید. می پرسه آقا الان صدای من داره پخش می شه؟ مجری می گه بله بفرمایید. می پرسه: یعنی الان صدای من توی نونایی هم داره پخش می شه؟ مجری عصبانی می شه میگه آره دیگه حرفتو بزن. غضنفر می گه الو اکبر نون نخر مامانت خریده!

10. غضنفر میره استخر شیرجه میزنه توی چهار متری، میاد بالا و میگه: عجب نفسی داشته کاشی کارش!

11. چوپان دروغ گو می میره می ره جهنم ازش می پرسن تو کی هستی؟ می گه دهقان فداکار!

12. غضنفر می ره خونه بخره آقاهه یه خونه بهش نشون می ده می ده این خونه استخر داره، جکوزی داره... غضنفر می گه: عجب! ما قبلا همین طوری ول می دادیم! حالا دیگه جاشم مشخص کردن؟

13. یه نفر دنبال جای پارک می گشت، هرچی بیشتر می گرده کمتر پیدا می کنه، بالاخره به خدا می گه خدایا! اگر جای پارک پیدا کردم قول می دم نماز بخوانم، قول می دم روزه بگیرم... همین طور داشت قول می داد که یک دفعه یک جای پارک پیدا می کنه، می گه: خدا جان! خیلی ممنون! شما لازم نیست زحمت بکشی، من خودم پیدا کردم.

14. غضنفر با یک سرهنگه سوار هواپیما میشن غضنفر رو به سرهنگه می کنه میگه ببخشید شما گروهبانید؟ سرهنگه میگه نه غضنفر همین سوال رو چند بار می پرسه. آخر سرهنگه خسته میشه میگه بله بابا من گروهبانم غضنفر میگه پس چرا لباس سرهنگارو پوشیدی؟

15. یه روز اصفهانیه تو مسابقات رالی شرکت میکنه وسط راه مسافر سوار می کنه!!!

16. دکتر از دیوانه پرسید: تو رو برای چی به تیمارستان آوردند؟ دیوانه گفت: بدون هیچ دلیلی، فقط به خاطر اینکه من معتقدم جوراب نخی خیلی بهتر از جوراب نایلون هست. دکتر گفت: این که دلیل نشد، منم معتقدم جوراب نخی بهتر از جوراب نایلون هست. دیوانه گفت: چه جالب! راستی شما جوراب نخی رو با سس سفید می‏خورید یا با سس گوجه فرنگی؟

17.دلقک 

18.زبان

19. یه بار تو آبادان مسابقه تقلید صدای داریوش برگزار میشه، داریوش میاد چهارم میشه 20

. می دونم تا SMS میاد دعا می کنی که من باشم، می خواستم بگم دعات مستجاب شد!

21. یه قورباغه با یه اردک ازدواج می‌که، اگه گفتی بچه‌شون چی میشه؟ . . . . بچه‌دار نمی شن، واسه‌شون دعا کن، زندگیشون داره از هم می‌پاشه!

22. می دونی فرق تو با عزرائیل چیه؟ اونو می بینم می میرم، تو را نبینم می میرم!

23. به یه پیرمرد میگن: آرزوت چیه؟ میگه کاش زنها رو مثل اسکناس می شد خورد کرد! مثلأ یه 60ساله بدی سه تا 20ساله بگیری!!

24. بچه به دوستش: تو چرا روزای آفتابی چتر با خودت میاری؟ دوستش: آخه روزای بارونی بابام اونو می بره.تعجب

25. دیوانه اولی: کی اومدی؟ دیوانه دومی: پس فردا. دیوانه اولی: پس فردا که هنوز نیومده. دیوانه دومی: می دونم چون کار داشتم، زودتر اومدم.

26. معلم: بگو ببینم آفریقا کجاست؟ شاگرد: (با گریه) آقا اجازه، چرا هر وقت یک چیزی گم میشه از من می پرسید!؟

27. به حیف نون میگن با داشبورد جمله بساز. میگه داییم اومد بچه هاشو ورداشبورد.

28. گاو سرما می خوره به جای شیر بستنی میدهنیشخند

29. مناجات حیف نون با خدا: خدایا ماه رمضان را مانند جام جهانی هر چهار سال یک بار، و آن را هر بار در یک کشور قرار بده!

30. یه روز یه اصفهانی ازدواج میکنه برای اینکه خرجش کمتر بشه تنها میره ماه عسل

31. در اصفهان هیچکس ساعت ندارد برای اینکه همه از ساعت میدان شهر استفاده می کنند .

 

32. اصفهانیه یه موز میخوره تا یه هفته دستشویی نمیرهیول

33. یه روز یه موش میره خونه ی یه اصفهانی سو هاضمه می گیره میمیره .

34. اصفهانی یه با اتومبیلش وارد تعمیرگاهی شدو به مکانیک گفت: لطفا یه استکان روغن توی موتور، یه لیوان آب توی رادیاتور بریزین. مکانیک گفت: لاستیکاتون هم کم بادن اجازه بدین توش کمی سرفه کنم!!!

35. یه روز یه آلمانی و یه تهرانی و یه اصفهانی می افتند تو دریا نهنگه میاد آلمانیه و تهرانیه را میخوره ازش میپرسند پس چرا اصفهانی را نخوردی میگه آخه دو سال پیش یه اصفهانی خوردم تا حالا اسهالم سبز

36. زن جوانی که اولین بچه اش را به دنیا آورده بود، به شوهرش می گه خوبه پوشک عوض کردن بچه رو امتحان کنه! مرد می گه: من الآن کار دارم، بعدی رو من انجام می دم. دفعه بعد که بچه خیس می کنه، زنه به شوهرش می گه: الآن می خوای پوشک عوض کردن بچه رو یاد بگیری؟ مرده یه خورده نگاه می کنه بعد به زنش می گه: منظورم پوشک بعدی نبود، منظور بچه بعدی بود!!!

37. کلفتی که تازه به استخدام آقا و خانم مسنی درآمده بود، می گفت: من آدم خیلی سخت کاری هستم، توی دهمون که بودم هر روز از هشت تا اسب و الاغی که داشتیم نگهداری می کردم، هیچ هم خسته نمی شدم، تازه شما که فقط دو نفرین!شیطان

38. حیف نون می ره اداره پلیس، می گه: اومدم بهتون بگم طوطی ام گم شده. ماموره با تعجب می گه: ولی فکر نکنم ما بتوانیم طوطی شما را پیدا کنیم. حیف نون می گه: نه اصلاً دنبالش هم نباشین. من فقط اومدم بهتون بگم که اگر تصادفاً اونو پیدا کردین، بدونین که من با عقاید سیاسیش موافق نیستم!!! به هر کسی که فحش بده، نظر شخصی خودشه!

39. در مجلس سالگرد ازدواج، شوهر رو کرد به میهمانان و با افتخار گفت: من به جرأت می توانم بگویم که من و همسرم 24 سال با خوشبختی کامل زندگی کردیم. یکی از میهمانان گفت ولی شما که 4 سال است که با هم ازدواج کرده اید! مرد گفت: خوب منظور من اون سالهایی است که هر دو مجرد بودیم.

40. یه روز حیف نون میره مغازه لوازم خونگی چشمش می افته به فلاسک. می پرسه آقا اون چیه؟ مغازه دار می گه اون فلاسکه، هر چیز سردی رو بداری توش سرد نگه می داره، هر چیز گرمی رو هم بذاری توش گرم نگه می داره. حیف نون خوشحال می شه و یکی می خره. فردا که می ره اداره، فلاسک رو با خودش می بره. رئیسش می پرسه ببینم، چی تو اون فلاسکت داری؟ حیف نون می گه آقای رییس! 2 تا آلاسکا دارم با 3 تا فنجون قهوه!

خندهخنده

خنده داروگوناگون...
ما را در سایت خنده داروگوناگون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : محمدهادی طباطبایی jaleb بازدید : 420 تاريخ : يکشنبه 1 ارديبهشت 1392 ساعت: 17:44